انتظــــــار زیادی نبود من و دنیا تنهــــــــایی حرف می زنیم سالهـــــــا هست کسی دلش برای ما نسوخته من بودم و مهتاب و ترسی که سالها بجان مان افتاده برای تاریکی و روشنی دلمان که هیچوقت باورش نمی‌کنند دلگــــــیر شدم از هوای تشنه باران و مشت گم شده در هجوم لگدها چنگـــــال های نفرت بر گردن عقیقه کـــــودک انتظار و تعصب یک حسادت بی مفهـــــــوم برای بزرگ کردن یک زن از آنها بپرس چرا مرا به طناب تعصب یک رسم زنـــــانه بسته اند که سالهاست رشته رشته حقارتش منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اخبار جدید مربوط به پانل های پیش ساخته خبرهای جدید فروشگاه بذر اورجینال شاهدانه دهکده ام دی اف طراحی گرافیکی شیعه بر حق است بهترین سایت گروه ریاضی متوسطه (دوره دوم) آران وبیدگل Home Door shoping